ای شهدا...

#زهرا_میرزائی

شهدا، دست خواهرتان را بگیرید و ببرید از این دنیای پر فتنه...‏

شهدا، تنهایم نگذارید که بی شما من خواهم مُرد...‏

شهدا، قلب من بهانه شما را می گیرد...‏

شهدا، به گریه های من بگویید که زمان دیدار با شما کی هست؟

آقا مصطفای خوبم، زهرایت بی تو نمی تواند ادامه بدهد؛ تو که خوب می دانی چقدر دلبسته ات هستم؛ تو ‏که هر روز و هر لحظه اشکهای دخترکت را می بینی پس چرا فرشته ات را نمی بری؟ فقط بگو چه کنم تا ‏مرا به آرزویم که دیدار تو و شهداست برسانی؟ شهید چمران عزیزم، راهی جلوی پای چریکت بگذار تا انتهای ‏مسیر، خودت باشی و شهدا...‏

ای دلدار من، ای ساکن جانم، این اشکها، عاجزانه تو را فریاد می زنند، بیا و خودت جواب این اشکها را بده و ‏بگو زمان دیدار کی هست؟ برای دیدنت جان می دهم...‏

مصطفی جانم، می دانم و می فهمم که دوست داری باشم و راهت را ادامه بدهم ولی در این میان، من، جان ‏دلت، دیگر نمی توانم صبوری کنم! من درمانده از پاسخ دادن به این اشکها هستم؛ اشکهایی که فقط تو را ‏صدا می زنند... آخر بگو چه کنم؟! من می خواهم بیایم و تو می گویی بمانم! دخترکت را در این مسیر سخت ‏مبارزاتش تنها نگذار که بی تو محال است دوام بیاورد...‏

شهدا، نیازی به گفتن نیست چون خوب می دانید که تنها خواسته من از شما این است که از خدا بخواهید تا ‏شهادتم را امضاء کند و من با سربلندی نزد شما بیایم. ‏

bigharareparvaaz@