شهید دکتر مصطفی چمران...

ساخت وبلاگ

سلام آقامصطفی چمران

چگونه بنویسم درحالیکه این چشم ها هم دیگر مرا یاری نمی کند... چگونه از چشم هایم خواهش کنم نبارند فقط برای چند دقیقه تا من چند سطری برای تو جانانم بنویسم... اگر می شود تو قلبم را آرام کن تا چشم هایم با اشک مرا از پا نیندازند... دستت را بگذار روی این قلبِ زجر کشیده ام تا کمی روحم آرام شود و اینقدر مرا با شوقِ رهایی از قفسِ تنم، بی قرار نکند... آن شب زمستان که در اوج ناامیدی بودم تو مثل معجزه ای به دستور خدای مهربانم آمدی در قلبم، من همان شب زهرای قبل از آمدنت را زیر خروارها خاک دفن کردم و اینطور شد زهرا دوباره متولد شد... دقیقاٌ از همان شب با آمدنت از دنیا بریدم و فهمیدم این دل سپردن غم های فراوان خواهد داشت اما من با جان و دل همه رنج ها را قبول کردم چون تو ارزشش را داشتی و حال که این همه سال گذشته خوب می فهمم که آن شب که مرا انتخاب کردی ایمان داشتی زهرایت در این مسیر سخت سیر و سلوک دوام خواهد آورد هرچند مثل بچه ها بارها از سخت بودن راه و خستگی های بی پایان گریه ها کردم و گله کردم دیگر من کم آوردم آقامصطفی... گاهی خجالت می کشم که اینقدر اذیتت کردم و با ناله ها و گریه ها قلبت را خون کردم اما تو مهربان قلبم بودی و دلسوزترین... تو مرا تحمل کردی تا من روحم بزرگ شود و آنقدر خوب شوم که خدا به فرشته هایش بگوید زهرای چمران را بیاورید آسمان... آری شهید چمرانم در این مسیر خیلی ها بر رنج هایم افزودند و بودند کسانی که دلسوزانه یاری ام کردند... تو خودت همه را بهتر می دانی چون من هر روز همه چیز را برایت تعریف می کنم... دلبرجان، زهرایی خیلی خیلی دوستت دارد و از همه به غیر تو گریزان است...

#زهرا_میرزائی

برای شهید چمران عزیز......
ما را در سایت برای شهید چمران عزیز... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bigharareparvaz بازدید : 29 تاريخ : پنجشنبه 26 مرداد 1402 ساعت: 19:02